نویسنده: جین جیکوبز
برگردان: حمیدرضا و آرزو افلاطونی



 

طی قرن‌ها احتمالاً همه کسانی که کلاً درباره شهرها اندیشیده‌اند متوجه شده‌اند که ظاهراً رابطه‌ای بین تمرکز (1) مردم و ویژگی‌هایی که حامی‌ آنند وجود دارد. ساموئل جانسون (2) زمانی در 1785 به این رابطه اشاره کرده است. او به باسول چنین می‌گوید: «انسان با پراکندگی کم، دگرگونی ایجاد می‌کند. اما دگرگونی‌ای بد؛ بدون بسیاری چیزها... این تمرکز است که آسایش را ایجاد می‌کند.»
مشاهده کنندگان، همواره این رابطه را در زمان و مکان‌های جدید دوباره کشف می‌کنند. بنابراین در 1959 جان اچ، دنتون (3) استاد بازرگانی دانشگاه آریزونا (4) بعد از بررسی حومه‌های آمریکایی و «شهرک‌های جدید» بریتانیا به این نتیجه رسید که چنین مکان‌هایی باید برای حفظ فرصت‌های فرهنگی خود به دسترسی سریعی (5) به شهر متکی باشند. بنا به گزارش نیویورک تایمز: «او یافته‌های خود را بر فقدان تراکم (6) کافی مردم به منظور حمایت از تسهیلات فرهنگی، بنیان نهاد. آقای دانتون... گفت عدم تمرکز، چنان پخش اندک جمعیتی را موجب شده است که تنها نیاز کارای اقتصادی، که می‌تواند در حومه‌ها وجود داشته باشد مربوط به اکثریت است. بر اساس مشاهدات او، تنها کالاها و فعالیت‌های فرهنگی ضروری برای اکثریت، در دسترس خواهند بود و غیره.
جانسون و پروفسور دانتون هر دو درباره‌ی تأثیرات اقتصادی تعداد زیاد مردم سخن گفته‌اند؛ اما نه تعدادی که بی ربط و مبهم از پخش اندک جمعیت به دست آمده باشد. آنها به این مسئله اشاره می‌کنند که تمرکز زیاد یا کم مردم بسیار مهم است. آنها تأثیر آنچه را ما تراکم پایین یا بالا می‌خوانیم، مقایسه می‌کردند.
رابطه بین تمرکز - یا تراکم بالا - با تسهیلات و آسایش و سایر انواع تنوع، هنگامی ‌که در مورد ناحیه‌ی مرکزی شهر به کار برده می‌شود عموماً بخوبی قابل درک است. همه می‌دانند تعداد عظیمی از مردم در نواحی مرکزی شهر متمرکز شده‌اند و اگر اینچنین نبود آن جا ناحیه مرکز شهری نمی‌شد تا به چیزی سرزند - علی الخصوص مرکز شهری با تنوع فراوان.
اما هنگامی ‌که نوبت به مناطق شهری‌ای که سکونت در آن یک کاربری عمده است می‌رسد، به رابطه‌ی بین تمرکز و تنوع کمتر توجه می‌شود. با این همه سکونت گاه‌ها بخش بزرگی از بسیاری مناطق شهر را شکل می‌دهند. همچنین مردمی ‌که در یک منطقه زندگی می‌کنند سهم بزرگی از مرد می‌را که از خیابان‌ها، پارک‌ها، و کسب و کارهای آن محل استفاده می‌کنند، شکل می‌دهند. بدون کمک تمرکز مردمی ‌که در محل زندگی می‌کنند، تنوع و آسایش اندکی در محل زندگی و هر جای مورد نیاز مردم وجود خواهد داشت.
بی شک محل‌های سکونت یک منطقه (مانند هر کاربری دیگر زمین)، نیازمندند تا با سایر کاربری‌های اصلی تکمیل شوند؛ تا مردم، در ساعات روز به دلایل اقتصادی در خیابان‌ها پخش شوند. اگر قرار است این کاربری‌های دیگر (کار، تفریح یا هر چیز دیگر) کمک موثری به تمرکز کنند، باید کاربری فشرده‌ی زمین شهری را موجب شوند. اگر آنها به سادگی فضای فیزیکی را اشغال کنند و مردم کمی ‌را درگیر کنند، برای تنوع و سرزندگی بی فایده و یا کم فایده خواهند بود. فکر می‌کنم کار کردن روی این نکته ضرورتی ندارد.
اگرچه این نکته برای محل‌های سکونت مهم است. سکونتگاه‌های شهری باید در کاربری زمین، به دلایلی که بسیار فراتر از هزینه‌ی زمین است، فشرده باشند. از طرف دیگر، این بدین معنا نیست که همه باید در آپارتمان‌های بلندمرتبه - یا هر یک یا دو نوع سکونتگاه [بخصوص] - زندگی کنند. این نوع راه حل با مسدود کردن راه‌های دیگر تنوع را نابود می‌کند.
تراکم سکونتگاه‌ها برای بسیاری از مناطق شهری و توسعه آتی آنها بسیار مهم، اما به مثابه عوامل سرزندگی بسیار کم مورد توجه واقع شده‌اند. من این بخش را به این جنبه از تمرکز شهر اختصاص خواهم داد.
تراکم بالای سکونتگاه از شهرت بدی در برنامه ریزی متداول ساخت کیش و تئوری خانه سازی برخوردار است. فرض بر این است که به همه نوع مشکل و شگفتی ختم خواهد شد.
اما در شهرهای ما، حداقل این همبستگی مفروض میان تراکم بالا و مشکل، یا تراکم بالا و زاغه به سادگی، نادرست است. هر کس که به خود زحمت نگریستن به شهرهای واقعی را بدهد می‌تواند این را ببیند. چند مثال روشنگر:
در سن فرانسیسکو، منطقه‌ی نورت بیچ - تلگراف هیل، (7) بالاترین تراکم مسکونی و بالاترین سطح اشغال زمین مسکونی و ساختمان را داراست. منطقه‌ای محبوب که به صورت خودانگیخته و مداوم در سال‌های بعد از رکود و جنگ جهانی دوم خود را زاغه زدایی کرده است. از طرف دیگر مشکل اصلی زاغه در سان فرانسیسکو منطقه‌ای به نام وسترن ادیشن (8) است که پیوسته زوال یافته و اکنون وسیعاً تحت پاکسازی است. تراکم در واحد مسکونی (9) در وسترن ادیشن (که زمانی؛ هنگامی ‌که نو بود؛ مکانی خوب به شمار می‌آمد) به صورت قابل ملاحظه‌ای از نورت بیچ - تلگراف هیل همچنین از راشن هیلز (10) هنوز مطرح و ناب هیلز (11) کمتر است.
در فیلادلفیا، میدان ریتن‌هاوس، تنها منطقه‌ای که به صورت خودانگیخته لبه‌های خود را گسترش و ارتقا (12) داده است، تنها شهر درونی است که برای نوسازی و پاکسازی تعیین نشده است. آنجا بالاترین تراکم مسکونی را در فیلادلفیا دارد. زاغه‌های شمال فیلادلفیا به تازگی برخی از بدترین مشکلات اجتماعی حاد شهر را به نمایش گذارده‌اند. تراکم مسکونی آنها در اغلب موارد بطور متوسط نصف میدان ریتن‌هاوس است. قلمروهای فراوانی از فروپاشی افزوده و بی نظمی ‌اجتماعی در فیلادلفیا، تراکم مسکونی‌ای نصف میدان ریتن‌هاوس دارند.
در بروکلین نیویورک، قابل تحسین‌ترین‌، محبوبترین و ارتقا داده شده‌ترین محله، بروکلین ‌هایتز (13) است که بالاترین تراکم مسکونی را در بروکلین دارد. گستره‌های پهناور شکست خورده یا رو به زوال ناحیه‌ی خاکستری بروکلین نصف تراکم بروکلین ‌هایتز، یا کمتر از آن را دارا است.
در مانهاتان، تراکم مسکونی در مطرح‌ترین گروه از میان شهر ایست ساید و مطرح ترین گروه گرین ویچ ویلج، همان نسبت بالای قلب بروکلین‌ هایتز را دارد. اما تفاوت جالبی قابل مشاهده است. در مانهاتان، نواحی بسیار محبوبی که درجه بالای سرزندگی و تنوع، ویژگی آنهاست، این گروه بسیار مطرح را احاطه کرده‌اند. در این نواحی محبوب اطراف، تراکم مسکونی حتی بالاتر است. در بروکلین‌ هایتز، از طرف دیگر، گروه مطرح به وسیله محلاتی که تراکم واحد مسکونی همچنین سرزندگی و محبوبیت در آنها افت کرده است، احاطه شده‌اند.
در بوستون، نورت‌اند خود را زاغه زدایی کرده و یکی از سالمترین نواحی شهر است. آنجا نیز بالاترین تراکم مسکونی را در بوستون داراست. منطقه‌ی راکسبری (14) که طی یک نسل پیوسته رو به زوال رفته است، تراکم مسکونی برابر با یک نهم نورت‌اند دارد. (15)

زاغه‌هاى پرازدحام (16) ادبیات برنامه ریزى نواحی شلوغ با تراکم بالاى مسكونی‌اند. زاغه‌های پرازدحام زندگی واقعی آمریکایی، نوعاً بیشتر از نواحی کسالت آور و بی رونق دارای تراکم کم مسکونی‌اند. در اوکلند (17) کالیفرنیا (18) بدترین و گسترده ترین مشکل زاغه در ناحیه‌ای با حدود دویست بلوک جدا از هم، خانه‌های یک یا دو خانواری وجود دارد، که به سختی می‌توان آن را دارای تراکم کافی برای کسب صلاحیت تراکم‌های شهر واقعی دانست. بدترین مشکل زاغه کلیولند (19) در یک مایل مربع با همان ویژگی‌ها، وجود دارد. دیترویت امروزه ترکیبی از مایل‌های مربع بی پایان از شکست‌های کم تراکم است. برانکس شرقی نیویورک که می‌توان آن را سمبل کمربندهای خاکستری مایه‌ی ناامیدی شهرها دانست، تراکمی ‌کمتر از نیویورک دارد. در بسیاری از بخش‌های آن، تراکم‌ها بسیار پایین‌تر از متوسط کل شهر است (تراکم متوسط مسکونی در نیویورک 55 واحد در هر آکر خالص مسکونی است).

اگرچه، نمی‌توان نتیجه گرفت که همه‌ی نواحی دارای تراکم بالای اقامت مسکونی در شهرها، خوب عمل می‌کنند. اینچنین نیستند؛ فرض این که جواب سوال اینجاست، ساده انگاری بیش از حد است. برای مثال در چلسی، (20) قسمت بزرگی از بالای شهر (21) شکست خورده. وست ساید (22) و بسیاری از نقاط‌ هارلم که همه در مانهاتان واقع‌اند، تراکم مسکونی با همان دامنه‌ی بالای گرین ویچ ویلج، یورک ویل و میان شهر ایست ساید دارند. ریور ساید درایو (23) که زمانی بسیار مطرح بود و اکنون به بلا دچار آمده است هنوز تراکم‌هایی بالا دارد.
اگر فرض کنیم که رابطه‌ی بین تمرکز مردم و تولید تنوع امری ساده و مستقیم ریاضی است، تأثیرات تراکم بالا و کم را درک نخواهیم کرد. نتایج این رابطه (که دکتر جانسون و پروفسور دنتون هر دو در شکل ساده و خام آن از آن صحبت کرده‌اند) به شدت تحت تأثیر عوامل دیگری هستند؛ سه عامل آن، سه بخش آینده را به خود اختصاص خواهند داد.
اگر تنوع، با سایر ناکارایی‌ها سرکوب یا مسدود شده باشد تمرکز ساکنان، صرفنظر از اینکه چه قدر بالا باشد، کافی نخواهد بود. به عنوان یک مثال افراطی، هیچ تمرکز مسکونی، هر چقدر هم بالا باشد، برای خلق تنوع در پروژه‌های خشک و بدون انعطاف کافی نیست. زیرا تنوع با هر صورت تحت کنترل درآمده است. همین تأثیرات، با دلایل متفاوت، می‌تواند در محلات برنامه ریزی نشده‌ی شهر که در آن ساختمان‌ها بسیار یک شکل‌اند یا بلوک‌ها درازند یا هیچ اختلاطی از سایر کاربری‌های اصلی علاوه بر سکونت وجود ندارد، روی دهد.
با این همه، هنوز تمرکز فشرده‌ی مردم یکی از شرایط ضروری برای رونق تنوع شهری است. بدنبال آن در مناطقی که مردم زندگی می‌کنند، باید تمرکز فشرده‌ای از سکونتگاه‌ها بر روی زمین‌های اختصاص داده شده به آن وجود داشته باشد. از سایر عواملی که بر چگونگی و محل خلق تنوع را اثر می‌گذارد کاری بر نخواهد آمد اگر مردم کافی آنجا نباشند.
یکی از دلایلی که تراکم‌های کم شهری، بدون آنکه واقعیت‌ها موید آن باشند از شهرت خوب برخوردارند و تراکم‌های بالا، آن هم بدون توجیه، از شهرت بدی بهره مندند، این است که اغلب تراکم‌های بالای مسکونی با ازدحام سکونتگاه اشتباه گرفته می‌شوند. تراکم بالا به معنی تعداد زیاد سکونتگاه‌ها در هر آکر زمین است. ازدحام به معنی وجود بیش از حد مردم در یک سکونتگاه به نسبت تعداد اطاق‌های موجود است. تعریف آماری ازدحام 1/5 نفر یا بیشتر در هر اطاق است. این ربطی به تعداد سکونتگاه‌ها در زمین ندارد. همانگونه که در زندگی واقعی تراکم‌های بالا ربطی به ازدحام ندارند.
این سردرگمی ‌بین تراکم‌های بالا و ازدحام؛ که من به طور خلاصه به آن خواهم پرداخت زیرا با درک نقاش تراکم تداخل بسیار دارد؛ یکی دیگر از آشفتگی‌هایی است که ما از برنامه ریزی باغ شهر به ارث برده‌ایم. برنامه ریزان گاردن سیتی و شاگردانشان به زاغه‌ها، که هم واحدهای سکونتگاهی بسیار بر زمین (تراکم بالا)، و هم مردم فراوان در هر سکونتگاه منفرد (ازدحام) داشت، نگاه کردند و در افتراق بین واقعیت ازدحام اتاق‌ها و واقعیت به کلی متفاوت تراکم به زمین ساخته شده، شکست خوردند. به هر صورت آنها از هر دو به یک اندازه متنفر بودند و آنها را مانند گوشت و تخم مرغ به یکدیگر اضافه کردند. در نتیجه امروز خانه سازان و برنامه ریزان این عبارت را به گونه یک کلمه به کار ببرند: «تراکم بالا و ازدحام». (24)
یک هیولای آماری که اصلاحگران برای جهاد در راه پروژه‌های خانه سازی، بسیار آن را به کار می‌گیرند - رقم خام تعداد افراد در هر آکر - به این سردرگمی ‌افزوده است. این رقم‌های مزاحم هرگز درباره‌ی تعداد سکونتگاه‌ها یا اتاقها در آکر چیزی نمی‌گویند. اگر رقم درباره ناحیه‌ای به دردسر افتاده باشد- که اغلب هست - معنی گوش خراش آن این است که با چنین تمرکزی از افراد، چیزی ترسناک رو در روی آن قرار دارد. این واقعیت که مردم می‌توانند چهار نفری در یک اتاق زندگی کنند، با این برداشت که بدبختی در هر نقابی روی می‌نماید، نامربوط است. بدینگونه نورت‌اند بوستون با 963 نفر در هر آکر خالص مسکونی نرخ مرگی (رقم مربوط به سال 1956) برابر با 8/8 در هر هزار نفر جمعیت و نرخ مرگ ناشی از سال 0/6 در هر ده هزار نفر را دارد. در همان حال سآوت‌ اند بوستون 361 نفر در هر آکر مسکونی جمعیت، نرخ مرگ و میری برابر با 21/6 در هر هزار نفر جمعیت و نرخ مرگ و میر ناشی از سل 12 نفر در ده هزار نفر جمعیت را داراست. مسخره است اگر بگوییم این شاخص‌های مربوط به امری نادرست در سآوت‌اند، از داشتن 361 نفر جمعیت به جای 1000 نفر در هر آکر مسکونی، ناشی می‌شود. حقایق پیچیده‌ترند. اما به همان نسبت مسخره خواهد بود اگر موضوع جمعیت شرم آور 1000 نفر در هر آکر را به این معنی بگیریم که آن رقم بنابراین شریرانه است.
این سردرگمی ‌بین تراکم بالا و ازدحام آنقدر نمونه وار است که یکی از برنامه ریزان بزرگ گاردن سیتی، سر ریموند آن وین (25)، تراکتی بی ربط با ازدحام را که با سازمان ابربلوک‌ها در سکونتگاه‌های با تراکم پایین مربوط می‌شد این گونه عنوان گذاری کرد: از ازدحام چیزی عاید نمی‌شود» در سال‌های 1930؛ ازدحام سكونتگاه‌ها از مردم، «ازدحام» مفروض زمین از ساختمان‌ها (برای مثال تراکم‌های سکونتگاه شهری و سطح اشغال زمین) تا جائی که افتراق مورد نظر بود، عملاً یکی انگاشته می‌شد. هنگامیکه مشاهده کنندگانی مانند لوییس مامفرد و کاترین باور نتوانستند از توجه به اینکه، در برخی نواحی بسیار موفق شهرها، با وجود تراکم بالای مسکونی و سطح اشغال زمین افراد زیادی در یک سکونتگاه یا یک اتاق نیستند، سرباز زنند؛ با این تعبیر که مردم خوشبختی که در آسایش در این مکان‌های محبوب زندگی می‌کنند، ساکن زاغه‌اند، اما غیر حساس‌تر از آنند که آن را بفهمند یا از آن رنجیده شوند، میخ وارونه‌ای زدند (مامفرد هنوز آن را حفظ کرده است).
ازدحام سکونتگاه‌ها و تراکم بالای مسکونی همواره یکی بدون دیگری یافت می‌شوند. نورت ‌اند گرین ویچ ویلج، میدان ریتن‌هاوس و بروکلین ‌هایتز از تراکم بالایی در شهرهای خود برخوردارند. اما سکونتگاههایشان، مگر استثنایی چند، پر ازدحام نیستند. سآوت‌ اند، شمال فیلادلفیا و بدفورد - استوی و سانت از تراکم کمتری برخوردارند، اما سکونتگاه‌هایشان اغلب پرازدحام‌اند و افراد بسیاری در یک سکونتگاه زندگی می‌کنند. امروزه یافتن ازدحام در یک تراکم کم ممکن‌تر از یافتن آن در تراکم‌های بالا است.
پاکسازی زاغه‌ها، آنگونه که معمولاً در شهرهای ما عملی می‌شود، قادر به حل مشکل ازدحام نیست. در عوض پاکسازی و نوسازی زاغه‌ها نوعاً به مشکل می‌افزاید. هنگامیکه ساختمان‌های قدیمی ‌با پروژه‌های جدید جایگزین می‌شوند، تراکم مسکونی اغلب کمتر از قبل می‌شود؛ بنابراین سکونتگاه‌های یک منطقه کمتر از گذشته خواهد بود. حتی اگر همان تراکم مسکونی تکرار شود یا کمی ‌افزایش یابد از آنجا که مردم بیرون رانده شده اغلب پر ازدحام بوده‌اند، مردم کمتری آنجا ساکن خواهند شد. نتیجه آنکه ازدحام در جایی دیگر افزایش می‌یابد. به خصوص اگر مردم رنگین پوست که نواحی کمتری برای زندگی می‌توانند بیابند، رانده شده باشند. همه شهرها قوانینی علیه ازدحام در کتابها دارند. اما هنگامی ‌که برنامه‌های بازسازی شهر ازدحام را در مکانهای جدید ناچار می‌سازد، این قوانین نمی‌توانند اعمال شوند.
در تئوری، ممکن است فرض شود که تمرکز فشرده مردم، که برای کمک به خلق تنوع در یک محله شهر ضروریست، می‌تواند چه در تراکم بالای کافی از سکونتگاه‌ها یا تراکم پایین پرازدحام سکونتگاه‌ها، وجود داشته باشد. در هر دو این شرایط تعداد مردم در یک ناحیه‌ی مفروض یکی خواهد بود. اما در زندگی واقعی نتایج متفاوت‌اند. در مورد (26) مردم کافی در سکونتگاه‌های کافی، تنوع می‌تواند خلق شود و مردم در نبود یک نیروی درونی مخرب - ازدحام سکونتگاه‌ها با تعداد زیاد آدم‌ها در هر اتاق - که ضرورتاً با هدف متعامل (27) عمل می‌کند می‌توانند تعلق خاطر (28) و وفاداری (29) خود به اختلاط یکتای امور محله را توسعه دهند. تنوع و جاذبه‌های آن در مورد سکونتگاه‌های کافی برای مردم کافی با شرایط قابل تحمل زندگی، ترکیب می‌شود و در نتیجه مردم بیشتری به انتخاب خود در آن جا باقی می‌مانند.
ازدحام در سکونتگاه‌ها یا اتاق‌ها، در کشور ما، تقریباً همواره نشانه‌ی فقر یا مورد تبعیض واقع شدن است، و بی شک یکی از (تنها یکی از) مصیبت‌های آزاردهنده و دلسرده کننده فقر بسیار یا قربانی تبعیضات اقامتی (30) بودن و یا هر دو آنهاست. در واقع ازدحام در تراکم‌های پایین می‌تواند مایوس کننده‌تر و مخرب‌تر از ازدحام در تراکم‌های بالا باشد. زیرا در تراکم‌های پایین زندگی عمومی ‌کمتری به مثابه‌ی تغییر جهت و گریز، همچنین به عنوان راهی برای جنگ سیاسی علیه بی عدالتی و غفلت، وجود دارد.
همه از ازدحام نفرت دارند و آن کسانی که مجبور به تحمل هستند بیشتر از آن متنفرند. هیچ کسی به انتخاب خود ازدحام را برنمی‌گزیند. اما مردم اغلب به انتخاب خود در محلات با تراکم بالا زندگی می‌کنند. محلات پر ازدحام، چه با تراکم بالا و چه پایین، محلاتی‌اند که هنگامیکه مردمی ‌دارای حق انتخاب به شیوه‌ای بی ازدحام در آن ساکن شوند به خوبی عمل نمی‌کنند. مردم دارای حق انتخاب آن را ترک می‌کنند. محلاتی که در طول زمان خود را خلوت (31) کرده‌اند یا طی نسل‌ها خلوت باقی مانده‌اند، مستعد آنند تا محلاتی کارا باشند و وفادرای مردم دارای امکان انتخاب را جلب و حفظ نمایند. کمربندهای عظیم خاکستری با تراکم نسبتاً پایین که دور شهرهای ما حلقه زده‌اند؛ در حال زوال و خالی از سکنه یا در حال زوال و پرازدحام؛ علائم مهمی ‌از شکست نوعی تراکم پایین در شهرهای بزرگ‌اند.
تراکم مناسب برای اقامتگاه‌های شهری چه قدر است؟
جواب این سوال مانند پاسخی است که لینکلن (32) به این سوال داد: «درازی پاهای یک انسان چه قدر باید باشد؟» و پاسخ داد: "آن قدر که به زمین برسد."
تراکم مناسب برای سکونتگاه‌های شهر، موضوعی عملکردی است. نمی‌توان بر اساس انتزاعی از کمیت زمین که به صورتی آرمانی به مردم چنین و چنان اختصاص داده شده است [آن را تعیین نمود] (زندگی در جامعه‌ای مطیع و تخیلی).
تراکم‌ها زمانی بسیار بالا یا بسیار پایین‌اند که به جای همدستی با تنوع شهر آن را سرکوب کرده باشند. این نقص عملکرد دلیل بسیار پایین یا بالا بودن آنهاست. ما باید به تراکم همانگونه بنگریم که به کالری‌ها و ویتامین‌ها نگاه می‌کنیم. میزان مناسب، به علت چگونگی عملکرد، مناسب است. و در هر مورد خاص، مناسب، متفاوت است.
بگذارید برای فهمیدن اینکه چرا تراکمی ‌که ممکن است در یک مکان به خوبی عمل کند، در مکانی دیگر عملکردی ضعیف داشته باشد، از پایین ترین نهایت مقیاس تراکم آغاز کنیم.
تراکم‌های بسیار پایین، در حد شش سکونتگاه یا کمتر در هر آکر خالص، در حومه‌ها خوب عمل می‌کنند. قطعه‌های چنین متوسط تراکمی، هفتاد یا صد فیت یا بیشترند. البته، تراکم برخی حومه‌ها بالاتر است. قطعه‌هایی با ده سکونتگاه در آکر با متوسط زیر پنجاه تا نود فیت، که برای زندگی حومه فشرده است، می‌تواند با برنامه ریزی هوشمندانه‌ی سایت، طراحی خوب و موقعیت مکانی حومه‌ای (33) درست، موجب رونق یک حومه یا رونوشت بخردانه‌ی آن شود.
بین ده تا بیست سکونتگاه در هر آکر، شامل خانه‌های مجزا یا دو خانواری در قطعاتی به اندازه‌ی کف دست یا خانه‌های خطی در اندازه‌های سخاوتمندانه با چمن یا حیاط پشتی نسبتاً بزرگ، می‌تواند نوعی رونق نیمه حومه‌ی (34) شهری ایجاد کند. (35) این ترتیب اگرچه مستعد یکنواختی و کسالت است، اما در صورتی که خود را از زندگی شهر جدا و منزوی کند، می‌تواند ماندنی و امن باشد؛ برای مثال اگر در لبه‌ی خارجی یک شهر بزرگ قرار بگیرد. آنها سرزندگی و زندگی عمومی ‌شهر را خلق نخواهند کرد - جمعیت آنها بسیار کم است - کمکی هم به امنیت پیاده راه شهر نمی‌کنند. نیازی هم به این کار ندارند.
با این همه شرط بندی دراز مدت روی تراکم‌هایی اینچنین که به دور شهر حلقه زده‌اند، شرط بندی خوبی نیست. سرنوشت آنها تبدیل شدن به نواحی خاکستری است. با رشد شهر ویژگی‌هایی که این نیمه حومه‌ها را به طور منطقی جذاب و کارکردی می‌نماید، از دست می‌روند. با کشیده شدن در کام شهر و محاط شدن در آن، آنها نزدیکی جغرافیایی سابق خود به حومه‌های واقعی و نواحی روستایی را از دست می‌دهند. اما بیش از این، حمایت خود را در برابر مردمی ‌که از نظر اقتصادی یا اجتماعی با زندگی خصوصی دیگران «جور نیستند» و جدایی و انزواطلبی خود در برابر مشکلات مشخص زندگی شهری را از کف می‌دهند. آنها در حالی درون یک شهر و مشکلات معمولی آن فرو می‌روند که فاقد سرزندگی و حیات شهری برای دست و پنجه نرم کردن با مسائل‌اند.
خلاصه آنکه، برای تراکم‌های متوسطی بین بیست سکونتگاه یا کمتر در هر آکر توجیهی هست. تا وقتی که سکونتگاهها و محلات، آنها بخش هر روزه و تکه‌ای از یک شهر بزرگ نباشد، دلایل خوبی برای این تراکم‌ها می‌تواند وجود داشته باشد.
واقعیت‌های زندگی شهر که بندرت بتوان، حتی برای زمانی کوتاه از چنگ آن گریخت، برتر از این تراکم‌های نیمه حومه‌ی شهری است.
در شهرها (به یاد آورید که از خود کفایی محلی مانند شهرک‌ها برخوردار نیستند) تراکمی ‌برابر با بیست سکونتگاه در هر آکر یا بیشتر به این معنی است که بسیاری از مردمی ‌که از نظر جغرافیایی نزدیک یکدیگر زندگی می‌کنند، با هم بیگانه‌اند و همواره بیگانه خواهند ماند. نه فقط در آنجا، که در هر کجای دیگر که حضور در آن آسان بنماید، بیگانه‌اند؛ زیرا سایر محلات با تراکم مشابه یا بالاتر به یکدیگر نزدیک‌اند.
ناگهان، هنگامی ‌که یک تراکم نیمه حومه‌ی شهری افزایش می‌یابد، یا مکانی در حومه، در کام [شهر] فرو می‌رود، نوع کاملاً متفاوتی از سکونتگاه شهری به وجود می‌آید. سکونتگاهی که اکنون با انواع متفاوتی از کارهای هر روزه روبه روست و برای از عهده برآمدن، به راه‌های متفاوتی نیازمند است. سکونتگاهی فاقد دارایی‌های از یک نوع اما بالقوه دارای دارایی‌هایی از نوع دیگر. از این نقطه نظر، یک سکونتگاه شهری نیازمند حیات و سرزندگی شهر و تنوع شهری است.
اگرچه بدبختانه تراکم‌های به قدر کافی بالا که مشکلات ذاتی شهر را به همراه می‌آورند، به هیچ معنا آن قدر بالا نیستند که سهم را خود را در تولید سرزندگی، امنیت، آسایش و علائق شهر ادا کنند. بنابراین بین نقطه‌ای که ویژگی و کارکرد نیمه حومه از دست می‌رود و نقطه‌ای که تنوع زنده و پرشور و زندگی عمومی می‌تواند به پاخیزد، دامنه‌ای از تراکم شهر بزرگ قرار گرفته است که من آن را تراکم‌های «مابین» (36) خواهم خواند. آنها نه با زندگی حومه و نه با زندگی شهری تناسب ندارند. آنها کلاً با هیچ چیز مگر مشکل، تناسب ندارند.
تراکم‌های «ما بین» تا نقطه‌ای بالا می‌روند که بنابر تعریف می‌تواند آغاز رونق زندگی شهر و عمل نیروهای سازنده آن باشد. این نقطه در تغییر و در شهرهای متفاوت، گوناگون است. درون یک شهر نیز بسته به این که سکونتگاه‌ها چه قدر از سایر کاربری‌های اصلی و استفاده کنندگانی که از خارج از منطقه جذب سرزندگی و یکتایی آن شده‌اند، یاری می‌بینند، متفاوت هستند.
مناطقی مانند میدان ریتن‌ هاوس در فیلادلفیا و نورت بیچ - تلگراف هیل در سانفرانسیسکو که هر دو از فرصت‌های بزرگ خوبی در اختلاط کاربری‌ها و جاذبه‌های استفاده کنندگان خارجی بهره می‌جویند، می‌توانند آشکارا سرزندگی را در تراکم‌هایی حدود صد واحد مسکونی در هر آکر خالص حفظ کنند. از سوی دیگر، در بروکلین‌ هایتز این [رقم] به وضوح کافی نیست. آنجا، هر جایی که متوسط به کمتر از صد سکونتگاه در هر آکر خالص می‌رسد، سرزندگی کمتر می‌شود. (37)

من تنها یک منطقه سرزنده شهری را یافته‌ام که زیر صد سکونتگاه در هر آکر دارد و آن «بک آف دیاردرز» در شیکاگو است. آنجا می‌تواند یک استثنا باشد زیرا این منطقه از نظر سیاسی منافعی را دریافت می‌کند که به طور معمول تنها با تمرکز فشرده همراه است. اگرچه آنجا، بین تراکم‌های «مابین» از مردم کافی برای کسب وزن در یک شهر بزرگ برخوردار است. زیرا قلمرو کارکردی منطقه از نظر جغرافیایی بسیار گسترده‌تر از آن است که سایر مناطق مگر در حرف، قادر به اعمال مدیریت آن باشند. و از این وزن پر بار سیاسی با مهارت و سختی فوق العاده‌ای برای بدست آوردن آنچه مورد نیاز است، استفاده می‌کند. اما حتی بک آف دیاردز هم سهمی ‌از مصیبت یکنواختی بصری دارد. کوچکی، عدم آسایش روزمره و ترس از بیگانگانی که به نظر بسیار بیگانه‌اند، در حقیقت همواره با تراکم‌های «مابین» همراه است. باک آف دیاردز به تدریج تراکم خود را در مراقبت از افزایش طبیعی جمعیت منطقه، افزایش می‌دهد. افزایش تدریجی تراکم، آن گونه که آنجا رخ می‌دهد، به هیچ معنی قیمت دارایی‌های اجتماعی و اقتصادی منطقه را نمی‌شکند. برعکس موجب تقویت آن است.

اگر بخواهیم پاسخی کارکردی به اینکه تراکم‌های «مابین» کجا خاتمه می‌یابند، بدهیم؛ می‌توانیم بگوییم هنگامی ‌که زمین‌های اختصاص داده شده به سکونتگاه‌ها در یک منطقه، به اندازه کافی فشرده شود و بتواند تنوع اصلی خوبی را برای کمک به خلق تنوع ثانویه و سرزندگی در حال رونق عملی کند، آنگاه منطقه از آنها خلاصی خواهد یافت. رقم تراکمی ‌که چنین امری را در یک مکان موجب می‌شود، ممکن است در مکانی دیگر بسیار پایین‌تر باشد.
یک پاسخ عددی، کمتر از یک پاسخ کارکردی معنی دار است (و متاسفانه می‌تواند راه را بر گزارش‌های حقیقی‌تر و هوشمندانه‌تری که از زندگی برمی‌خیزد، ببندد) اما من حدس می‌زنم که گریز از تراکم‌های «مابین»، از نظر عددی احتمالاً حول و حوش رقم صد سکونتگاه در هر آکر قرار دارد؛ در شرایطی که از جهات دیگر آن قدر فشرده باشد که بتواند تنوع را بیافریند. به عنوان قانونی کلی، من فکر می‌کنم، صد سکونتگاه در هر آکر، بسیار پایین خواهد بود.
با فرض اینکه گریزی از تراکم‌های «مابین» مشکل ساز، صورت گرفته است، بگذارید به ملاحظات مربوط به تراکم‌های کارای شهر بازگردیم. تراکم سکونتگاه‌های شهری چه قدر بالا باید بروند؟ چقدر می‌توانند بالا بروند؟
اگر هدف، آشکارا زندگی با نشاط شهر است، تراکم سکونتگاه‌ها باید تا آنجا که برای تحریک حداکثر تنوع بالقوه لازم است، بالا برود. چرا توانایی‌های بالقوه‌ی یک منطقه‌ی شهری و جمعیت شهر را برای خلق زندگی نیرومند و جالب توجه شهری هدر دهیم؟
اگرچه، به دنبال آن تراکم می‌توانند تا نقطه‌ای بالا بروند که به دلائل بسیار در عوض تحریک تنوع، آغاز به سرکوب آن کنند. این امر دقیقاً می‌تواند رخ دهد و نکته‌ی اصلی برای توجه به اینکه چقدر بالا، بیش از حد بالاست، همین است.
دلیل اینکه اگر تراکم سکونتگاه بسیار بالا رود می‌تواند سرکوبگر تنوع شود این است که در برخی نقاط، سازگار کردن سکونتگاه‌های فراوان بر زمین، مستلزم یکسان سازی ساختمان‌هاست. این فاجعه است. زیرا تنوع فراوان سن و نوع ساختمان‌ها رابطه‌ای مستقیم و روشن با تنوع جمعیت، کسب و کار و صحنه‌ها دارد.
در بین انواع مختلف ساختمان در یک شهر، برخی در افزودن سکونتگاه بر زمین، کارایی کمتری از سایرین دارند. یک ساختمان سه طبقه کمتر از یک ساختمان پنج طبقه و ساختمان پنج طبقه کمتر از یک ساختمان ده طبقه، در هر کمیتی از فیت مربع مفروض سکونتگاه در اختیار می‌گذارد. عدد سکونتگاه‌هایی که در قطعه‌ی مفروضی از زمین (همانطور که لو کوربوزیه در طرح خود از شهری با آسمانخراش‌های تکرار شونده در یک پارک نشان داده) می‌تواند به دست آید، شگفت انگیز است.
اما ممکن است در این روند گروه بندی کردن سکونتگاه‌ها در هر میزان مفروض زمین، کارایی حاصل نشود و هرگز نمی‌شود. باید در میان ساختمان‌ها راه گریزی برای تنوع وجود داشته باشد. همه‌ی تنوع‌هایی که کمتر از حداکثر کارایی را دارند، به علت تنگی جا بیرون رانده می‌شوند. حداکثر کارایی یا هر چیز دیگری ناظر بر آن به معنی یکسان سازی است.
در هر زمان و مکان خاص، تحت هر شرایط مفروض از قوانین، تکنولوژی و بودجه، راهی ویژه در بسته بندی (38) کردن سکونتگاه‌ها بر روی زمین، مستعد آن است تا کاراترین راه باشد. برای مثال در برخی مکان‌ها و زمان‌ها خانه‌های باریک سه طبقه‌ی خطی آشکارا پاسخی به حداکثر کارایی در قرار دادن سکونتگاه‌ها بر روی زمین بوده است. هر جا که [این پاسخ] سایر انواع سکونتگاه را بیرون رانده پرده‌ی سیاه یکنواختی را به همراه آورده است. در دوره‌ای دیگر، مستغلات وسیعتر پنج یا شش طبقه بدون بالابر، کاراتر بوده است. هنگامیکه ریورساید درایو (39) درمانهاتان ساخته می‌شد، آپارتمان‌های دوازده و چهارده طبقه دارای بالابر آشکارا پاسخی به بسته بندی حداکثر کارایی شمرده می‌شدند. با این یکسان سازی ویژه در بنیان، کمربند بالاترین تراکم سکونتگاه در مانهاتان ایجاد شد.
آپارتمان‌های دارای بالابر، امروزه کارآترین شیوه برای بسته بندی سکونتگاه‌ها روی میزان معینی از زمین مسکونی است. درون این نوع، برخی زیر نوع‌های خاص، کاراترین شمرده می‌شوند. زیر نوع‌هایی مانند حداکثر ارتفاع برای بالابرهای کم سرعت که اغلب برای دوازده طبقه در نظر گرفته می‌شوند و بالاترین ارتفاع اقتصادی برای [ساختمان‌های] بتونی بسیار مستحکم (چنین ارتفاعی به نوبه‌ی خود به بهبود تکنولوژی جرثقیل بستگی دارد. بنابراین این رقم هر چند سال افزایش می‌یابد. در زمان این نوشتار بیست و دو طبقه است). آپارتمان‌های دارای بالابر تنها کارآترین راه برای بسته بندی کردن مردم در مقدار معینی از زمین نیستند. آنها در شرایط نامساعد، احتمالاً خطرناک ترین شیوه نیز هستند. چنانکه تجربه در بسیاری از پروژه‌های خانه سازی برای افراد کم درآمد، مؤید آن است. [اما] در برخی از شرایط فوق العاده‌اند.
آپارتمان‌های دارای بالابر تنها به این علت که آپارتمان دارای بالابرند، یکسان سازی را بیش از آنچه خانه‌های سه طبقه به دلیل سه طبقه بودن آن را تولید می‌کند، ایجاد نخواهند کرد. بلکه آپارتمان‌های دارای بالابر هنگامی ‌یکسان سازی می‌کنند که تقریباً تنها شیوه خانه سازی در یک محله باشند. همانگونه که خانه‌های سه طبقه یکسان سازی شده یکنواختی را هنگامی ‌ایجاد می‌نمایند که تقریباً تنها راه خانه سازی یک محله باشند.
هیچ تنها راهی، راه خوبی برای ساختن یک محله‌ی شهری نیست. دو یا سه راه تنها نیز خوب نیستند. تنوع هر چه بیشتر، بهتر، هرچه دامنه، تعداد و تنوع ساختمان‌ها کاهش یابد، تنوع جمعیت و کسب و کار در عوض افزایش به اثبات یا کاهش تمایل نشان می‌دهد.
آشتی دادن تراکم‌های بالا با تنوع فراوان در ساختمان‌ها، ساده نیست، اما باید کوشید. برنامه ریزی ضد شهری و منطقه بندی همانگونه که خواهیم دید، در حقیقت از آن جلوگیری می‌کند.
نواحی پرتراکم (40) محبوب شهری، در میان ساختمان‌های خود تنوع قابل توجهی دارند - گاه تنوع‌های عمیق - گرین ویچ ویلج که می‌تواند بدون آنکه ساختمان‌ها را یکسان سازی کند، مردم را در تراکم‌هایی با دامنه‌ی 125 تا بالای 200 واحد سکونتگاه در هر آکر سکنا دهد، چنین مکانی است. این متوسط‌ها از اختلاطی از همه گونه [ساختمان] از خانه‌های تک خانواری، خانه‌های تبدیل به آپارتمان شده و همه نوع ساختمان‌های آپارتمانی گرفته تا آپارتمان‌های دارای بالابر از هر سن و اندازه، به دست آمده است.
گرین ویچ ویلج به این علت می‌تواند چنین تراکم بالایی را با چنان تنوع عظیمی ‌سازش دهد که نسبت بالایی از زمین که به سکونت اختصاص داده شده است (آکر خالص مسکونی)، با ساختمان‌ها پوشیده شده‌اند. مقدار به نسبت اندکی باز و نساخته باقی مانده است. در بسیاری از قسمت‌ها، ساختمان‌هایی که زمین مسکونی را می‌پوشانند بطور متوسط تخمیناً دامنه‌ای بین 60 تا 80 درصد دارند. 40 تا 20 درصد زمین به عنوان حیاط‌های پشتی، حیاط‌ها و امثال آن نساخته باقی می‌مانند. این نرخ بالایی در پوشش زمین (41) است. کاربری بسیار کارایی از زمین که مجوزی برای ناکارایی‌های فراوان در ساختمان است. بسیاری از آنها نیازی به کارایی بالا در گروه بندی ندارند. اما در این حالت نیز تراکم‌های متوسط بالا به دست می‌آید.
حالا، فرض کنید تنها 15 تا 25 درصد از زمین مسکونی ساخته شده و 75 تا 85 درصد باز و نساخته باقی مانده باشد. این‌ها پیکره‌های متداول پروژه‌های خانه سازی با گستره‌ای از زمین‌های بازند که کنترل آنها در زندگی شهری بسیار دشوار است و موجد خلاء و مشکلات فراوان می‌شوند. زمین باز بیشتر، به معنی فضاهای ساخته شده بطور قابل ملاحظه کمتر است. اگر زمین باز دو برابر شود و از 40 درصد به هشتاد درصد برسد، دو سوم میزان زمینی که می‌توان بر روی آن ساخت و ساز کرد، کاهش می‌یابد. در عوض شصت درصد زمین قابل ساخت، تنها بیست درصد خواهید داشت.
هنگامی ‌که این همه زمین باز باقی مانده، تا جایی که به بسته‌ی سکونتگاه‌های روی آن مربوط است، زمین به صورتی ناکارامد مورد استفاده قرار گرفته است. روکش زمین بسیار تنگ خواهد شد اگر تنها 20 تا 25 درصد آن را بشود ساخت. تراکم اقامتگاه‌ها باید بسیار پایین باشد. یا به جای آن اقامتگاه‌ها باید با کارآیی بیشتری روی تکه زمینی که ساختمان‌ها را در برخواهد گرفت، گروه بندی شوند. تحت چنین شرایطی آشتی دادن تراکم بالا با تنوع غیرممکن است. این کار در آپارتمان‌های دارای بالابر که اغلب بسیار بلندند، غیرقابل اجتناب است.
پروژه‌ی استوی وسانت تاون در مانهاتان تراکمی ‌برابر 125 سکونتگاه در هر آکر خالص دارد. تراکمی ‌که در سمت کم تراکم گرینویچ ویلج ممکن است. با این همه برای سازگار کردن این همه سکونتگاه در استوی و سانت؛ جایی که سطح اشغال در آن تنها 25 درصد (75 درصد باز باقیمانده) است؛ سکونتگاه‌ها باید رده به رده به شکل انبوه خانه‌های آپارتمانی عمودی، به شدت یکسان سازی شوند. معماران و برنامه ریزان خلاق‌تر سایت می‌توانند ساختمان‌ها را به روشی متفاوت سامان دهند.
اما هر تفاوت ممکن کم مایه و جزیی است. عدم احتمال ریاضی در این تراکم‌ها و سطح اشغال کم زمین، می‌تواند تلاش خلاقیت را برای عرضه‌ی تنوع خلاق جایگزین، با شکست روبه رو کند.
هنری ویت نی (42) معمار و کارشناس پروژه‌های خانه سازی تلاش کرده است تا از نظر تئوریک ترکیب‌های محتمل ساختمان‌های دارای بالابر با ساختمان‌های کوتاه‌تر را در سطح اشغال کم که خانه سازی‌های عمومی ‌و تقریباً همه نوسازی‌های برخوردار از یارانه‌ی فدرال به آن ملزم‌اند، بیازماید. آقای ویت نی، دریافته است بدون آنکه نحوه‌ی برش (43) اهمیتی داشته باشد، فراتر رفتن از تراکم کم شهری (40 در هر آکر یا در همین حدود) بدون یکسان سازی کلی، مگر در موارد بسیار جزیی ، ممکن نیست؛ مگر آن که سطح اشغال زمین افزایش یابد، که به نوبه‌ی خود به معنای کاهش فضای باز است. یکصد سکونتگاه در هر آکر در سطح اشغال کم، ذره‌ای موجب رونق تنوع نمی‌شود. با این همه اگر قرار است از تراکم‌های «مابین» نامناسب پرهیز شود، این تراکم یک حداقل ممکن است.
بنابراین، سطح اشغال کم، - فرقی نمی‌کند به چه وسیله‌ای القا شده باشند، منطقه بندی محلی یا فرمان فدرال - تنوع ساختمان‌ها و تراکم‌های کارامد شهری، شرایطی هستند که مغایر یکدیگرند. در پوشش‌های کم، حتی اگر تراکم‌ها آنقدر بالا باشند که بتوانند موجب تنوع شهری گردند، خود به خود بالاتر از آن خواهند بود که تنوع را مجاز دارند. تناقضی درونی در این وضع است.
گیریم که سطح اشغال زمین بالا باشد بدون قربانی کردن محله در پیش پای یکسان سازی، تراکم آن چه قدر می‌تواند بالا رود؟ این بستگی فراوانی به تعداد و انواع تنوع‌هایی که از پیش در یک محله وجود داشته‌اند، دارد. و تنوع‌های قبلی، بنیانی است که تنوع‌های فعلی (و آتی) بر آن اضافه می‌شوند. محله‌ای پیشاپیش یکسان سازی شده در خانه‌های سه یا پنج طبقه، دامنه‌ی خوب و پرباری از تنوع‌ها را با افزودن یک نوع بیشتر از تنوع فعلی به دست نخواهد آورد؛ تا از این رهگذر تراکم بالاتری آفریده و آن را به حرکت اندازد. بدترین مورد ممکن، نبود هیچ بنیانی از گذشته است: زمین خالی.
مشکل بتوان انتظار داشت که انواع متفاوت فراوانی از سکونتگاه‌ها و ساختمان‌هایشان در هر زمانی بتوانند اضافه شوند. چنین انتظاری آرزومندانه است. ساختمان‌ها سبک دارند. پشت سر سبک‌ها، دلایل اقتصادی و تکنولوژیک قرار دارند. این سبک‌ها احتمالات خلاقانه‌ی اندک متفاوتی را در ساختن سکونتگاه شهر، در هر زمان ممکن می‌کنند.
در مناطقی که تراکم‌ها بسیار پایین است، می‌توان تراکم‌ها و تنوع را تنها به وسیله افزودن ساختمان‌های جدید، طور همزمان در قطعات متفاوت و جداگانه افزایش داد. کوتاه آنکه تراکم‌ها باید به تدریج و نه به صورت آشوب فاجعه بار و ناگهانی که برای دهه‌ها چیزی به دنبال ندارند، افزایش یابند- و ساختمان‌های جدید به این منظور عرضه شوند- . روند افزایش تدریجی و مداوم تراکم‌ها می‌تواند منتج به افزایش تنوع شده و تراکم بالای غایی را بدون یکسان سازی مجاز دارد.
البته میزان بالا رفتن تراکم‌های غایی بدون یکسان سازی، در نهایت به وسیله‌ی زمین، حتی هنگامیکه سطح اشغال زمین بسیار بالاست، محدود می‌شود. در نورت اندبوستون تراکم‌های بالا به طور متوسط 275 سکونتگاه در هر آکر، شامل تنوع قابل ملاحظه‌ای است. اما این ترکیب خوب، بعضاً در ازای سطح اشغالی از زمین که گاه به نسبت بسیار بالایی در پشت برخی ساختمانها، به دست آمده است. در گذشته ساختمان‌های بسیاری - به مثابه‌ی لایه‌ی دوم (44) در حیاط خلوت‌ها و خیابان‌های فرعی درون بلوک‌های کوچک پدید آمدند. در واقع، این ساختمان‌های داخلی (45) سهم نسبتاً کوچکی به تراکم می‌افزایند. زیرا کوچک و اغلب کوتاه‌اند. آنها در همه موارد مقصر نیستند؛ به مثابه غرابت‌های اتفاقی قشنگ‌اند. مشکل از زیادی آنها برمی‌خیزد. فضاهای باز داخل بلوکها نمی‌توانند با اضافه شدن به منطقه‌ای از خانه‌های آپارتمانی دارای بالابر - تنوعی از محل سکونت که نورت‌اند فاقد آن است - بگونه‌ای بدون پایین آوردن تراکم‌های منطقه افزایش یابند. همزمان گوناگونی محل‌های سکونت منطقه به جای کاهش، افزایش خواهد یافت. اما اگر سطح اشغال شبه شهری (46) کم زمین با ساختمانهای دارای بالابر همراه شود، این امر روی نخواهد داد.
من شک دارم که بدون یکسان سازی شدید، بالاتر رفتن از تراکم 275 سکونتگاه در هر آکر خالص نورت‌اند، ممکن باشد. در بسیاری از مناطق - که فاقد ویژگی‌ها و میراث دراز مدت انواع مختلف ساختمان نورت‌اند هستند- نشان غایی خطر که یکسان سازی را تحمیل می‌کند باید به طور قابل ملاحظه‌ای پایین‌تر باشد؛ حدس می‌زنم تقریباً به حول و حوش دویست سکونتگاه در هر آکر خالص میل کند.
حالا نوبت ورود خیابان است.
سطح اشغال زیاد زمین، اگرچه برای تنوع در تراکم‌های بالا ضروری‌اند، می‌‌تواند غیرقابل تحمل شود. به ویژه هنگامی ‌که به هفتاد درصد برسد. اگر زمین با خیابان تکراری درهم بافته نباشد، [تراکم‌های بالا] غیر قابل تحمل می‌شوند. بلوک‌های دراز با سطح اشغال زیاد زمین طاقت فرسایند. خیابان‌های تکراری، چون گشودگی‌هایی بین ساختمان‌ها هستند، سطح اشغال زیاد زمین را جبران می‌کنند.
در هر صورت اگر قرار بر خلق تنوع باشد. خیابان‌های متناوب برای مناطق شهری ضروری است. بنابراین اهمیت آنها به مثابه ملازمی ‌برای سطح اشغال زیاد زمین، تنها این ضرورت را تقویت می‌کند.
با این همه، روشن است که در صورت تعدد خیابان‌ها، زمین باز در عوض نادر بودن، به شکل خیابان افزایش خواهد یافت. اگر پارک‌ها را در مکان‌های سرزنده اضافه کنیم، شکل دیگری از زمین باز را افزوده‌ایم. و اگر ساختمان‌های غیرمسکونی را با نواحی سکونتگاهی بخوبی مخلوط کنیم (که اگر کاربری‌های اصلی به خوبی محفوظ شده باشند، باید چنین باشد) تأثیر مشابهی حاصل می‌شود که سکونتگاه‌ها و ساکنان منطقه به عنوان رقم کل، در سطح آن پراکنده می‌شوند.
ترکیب این ترفند‌ها - خیابان‌های متعدد، پارک‌های سرزنده در مکانهای سرزنده و کاربری‌های مختلف غیرمسکونی در لابلا، همراه با تنوع فراوان بین سکونتگاه‌ها-در کل تأثیرات متفاوتی از تراکم‌های بالای گریز ناپذیر و سطح اشغال زیاد زمین می‌آفریند. این ترکیب همچنین تأثیراتی می‌آفریند که در کل از [تأثیر] تراکم‌های بالایی که با تعداد زمین‌های باز مسکونی، به آسودگی‌ای دست یافته‌اند، متفاوت است. نتایج بسیار متفاوت‌اند. زیرا هر یک از سایر ترفندهایی که به آن اشاره کرده‌ام، چیزی بیش از «رهایی» از سطح اشغال زیاد زمین ایجاد می‌کند. هر کدام به شیوه‌ی مشخص و اجتناب ناپذیر خود به تنوع و سرزندگی یک ناحیه کمک می‌کنند. بنابراین از تراکم بالا بجای رکود، می‌تواند سازندگی حاصل شود.
گفتن اینکه شهرها نیازمند تراکم‌های بالای مسکونی و خالص سطح اشغال بالا هستند؛ که من می‌گویم هستند، بطور سنتی به همان خطرناکی جانب ببر آدمخوار را گرفتن است.
اما از روزی که ابنزر‌ هاوارد به زاغه‌های لندن نگریست و نتیجه گرفت که برای نجات مردم، زندگی شهری باید رها شود، بسیاری چیزها تغییر کرده است. پیشرفت در رشته‌هایی که کمتر از برنامه ریزی شهری و اصلاح خانه سازی رو به احتضارند، رشته‌هایی مانند پزشکی، بهداشت و اپیدمیولوژی (47)، تغذیه و قانون کار، عمیقاً خطرها و شرایط موهنی را که زمانی از زندگی شهری پرتراکم جدایی ناپذیر بود، از پایه دگرگون کرده است.
در همین حال، جمعیت نواحی متروپولیتن (شهرهای مرکزی (48) همراه با حومه‌ها و شهرکهای وابسته) پیوسته رشد کرده است. تا جایی که این نواحی اکنون 97 درصد از کل افزایش جمعیت ما را جذب می‌کنند.

به گفته‌ی دکتر فیلیپ. ام. هآوز (49)، مدیر مرکز تحقیقات جمعیتی، دانشگاه شیکاگو می‌توان انتظار داشت این روال ادامه یابد ... زیرا چنین تجمع جمعیتی، کاراترین واحدهای تولید کننده و مصرف کننده را که جامعه تاکنون ابداع کرده می‌نمایاند. اندازه، تراکم و فشردگی نواحی یکسان متروپولیتن ما، که برخی برنامه ریزان شهری به آن معترض‌اند، در بین گرانبهاترین دارایی‌های اقتصادی ما جای دارند.

دکتر ‌هاورز اشاره می‌کند که بین سالهای 1958 تا 1980 جمعیت ایالات متحده آمریکا بین 57 میلیون (با در نظر گرفتن کاهش نرخ تولد سال‌های 44- 1942) و 99 میلیون (با در نظر گرفتن 10 درصد افزایش نرخ تولد نسبت به سطح 1958) افزایش خواهد یافت. اگر نرخ تولد در سطح 1958 باقی بماند، افزایش 86 میلیون خواهد بود.
در واقع همه‌ی این افزایش‌ها به نواحی متروپولیتن سرازیر خواهد شد. البته، بخش زیادی از این افزایش مستقیماً از شهرهای بزرگ ناشی خواهد شد. زیرا شهرهای بزرگ، مانند گذشته‌های نه چندان دور دیگر خوره‌ی جمعیت نیستند. آنها تولید کنندگان جمعیت شده‌اند.
این افزایش می‌تواند به حومه‌ها و نیمه حومه‌ها و کمربندهای «مابین» یکنواخت جدید جریان یابد - پخش شده از شهرهای یکنواخت داخلی با تراکم‌های «مابین» غالباً کمتر سرزنده-.
می‌توان از مزایای رشد نواحی متروپولیتن استفاده کرد. حداقل با بخشی از آن می‌توان مناطق نامناسب موجود شهری را که بین تراکم‌های «مابین» لک و لک (50) می‌کنند تا جایی ساخت (در پیوند با سایر شرایط خلق تنوع) که این تمرکزهای جمعیتی بتوانند حامی ‌زندگی شهری برخوردار از منش و سرزندگی باشند.
مشکل ما دیگر چگونگی حفظ مردم به صورتی فشرده در نواحی متروپولیتن و پرهیز از اثرات جانبی [آن مانند] بیماری، بهداشت نامناسب و کار کودکان نیست. تلاوم اندیشه‌ی اینچنین، واپس گرایانه است. مشکل امروز ما چگونگی نگهداری مردم در نواحی متروپولیتن و پرهیز از اثرات مخرب بی تفاوتی و ناتوانی محلات است.
راه حل، در تلاش‌های بیهود برای طرح شهرک‌های جدید خودکفا یا شهرهای کوچک درون مناطق (51) متروپولیتن نیست. نواحی متروپولیتنی ما، پیشاپیش با مکان‌های بی شکل نامنسجمی ‌که زمانی شهرک‌ها و شهرهای کوچک نسبتاً خودکفا بوده‌اند، نقطه نقطه شده است. روزی که آنها بدرون اقتصاد پیچیده‌ی یک ناحیه متروپولیتن، با کثرت انتخاب در مکان کار، فراغت و خرید، کشیده شدند [روز] آغاز از دست دادن انسجام و تمامیت نسبی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگیشان بود. نمی‌توان اقتصاد قرن بیستمی ‌متروپولیتن را در ترکیب با زندگی شهرک یا شهرهای کوچک قرن نوزدهم، با هم داشت.
از آنجا که با حقیقت جمعیت شهر بزرگ (52) و ابرشهر (53) - بزرگ‌هایی که بزرگتر هم می‌‌شوند - روبه روییم، کار هوشمندانه‌ی توسعه‌ی زندگی اصیل شهری و افزایش رشد اقتصاد شهر را پیش رو داریم. تلاش برای انکار این واقعیت که ما آمریکایی‌ها مردمی ‌شهری (54) هستیم، احمقانه است. در روند این انکار همه‌ی مناطق واقعاً روستایی نواحی متروپولیتن را از دست خواهیم داد. همانگونه که در ده سال گذشته حدود 3000 آکر از آن را روزانه از دست داده‌ایم.
با این همه، عقل بر این جهان حکمفرما نیست و ضرورتاً در این مورد نیاز حاکم نخواهد بود. جزم (55) غیرعقلانی مبنی بر اینکه نواحی سالمی ‌مانند نورت‌اند پرتراکم بوستون، باید زاغه، یا، بد باشند، چون پرتراکم‌اند؛ به وسیله برنامه ریزان مدرن پذیرفته نمی‌شد، اگر دو شیوه‌ی اساساً متفاوت در نگریستن به مسئله‌ی مردم در تمرکزهای فشرده وجود نمی‌داشت - و اگر آن دو شیوه، در بنیان احساسی نبودند.
مردمی ‌که در تمرکز‌هایی به اندازه و تراکم شهر بزرگ گرد می‌آیند می‌توانند به مثابه بد خود به خود (56) تلقی شوند. فرض عمومی ‌این گونه است که: انسان‌ها در تعداد کم زیبا و در تعداد زیاد نامطبوع‌اند. پیاماد این دیدگاه این است که تمرکزهای مردم باید به هر شکلی به حداقل برسد: با کم کردن تعداد مردم تا جایی که ممکن است؛ و فراتر از آن، با هدف قرار دادن مثال‌هایی از چمن زارهای حومه‌ی شهر و آرامش شهرک‌های کوچک. به دنبال آن تنوع پرنشاط و بارور ذاتی در تعداد فراوان مردم به شدت متمرکز، باید کوچک شده و مخفی شود و تا رسیدن به صورت ظاهر رقیق‌تر و سر به راه‌تر تنوع یا یکسانی مطلق که اغلب در جمعیت‌های کوچکتر ارائه شود، چکش کاری گردد. سمپس این مخلوقات گیج کننده - مردم بسیار دور هم گرد آمده - محترمانه و تا جایی که ممکن است به آرامی، مانند مرغ‌های یک مرغدارى مدرن، بیخته و در جای امنی نهاده شوند.
از سوی دیگر مردم، گرد آمده در تمرکزهای به اندازه و تراکم شهر می‌توانند یک خوب مثبت تلقی گردند. با این نیت که آنها مطلوبند زیرا منابع فراوان سرزندگی‌اند و در یک گستره‌ی جغرافیایی، غنای فراوان و پرباری از تفاوت‌ها و امکاناتی را ارائه می‌کنند که بسیاری از آنها بی همتا و غیر قابل پیش بینی و بیش از همه ارزشمندند. باید فرض چنین دیدگاهی این است که حضور تعداد فراوان مردم دور هم گرد آمده در شهرها را نباید تنها به مثابه یک واقعیت فیزیکی انگاشت. به دنبال آن باید حضور آنها به مثابه دارایی خوشامد گفته شده، جشن گرفته شود: به وسیله‌ی افزایش تمرکز آنها در هر جایی که رونق بخشیدن به زندگی شهری مورد نیاز است؛ و فراتر از آن به وسیله هدف گذاری یک زندگی عمومی ‌خیابانی آشکارا سرزنده و سازگاری و برانگیختن اقتصادی و ظاهری هر چه ممکن‌تر تنوع.
نظام‌های فکری، صرفنظر از اینکه چه قادر مدعی عینی بودنند، شالوده‌ای احساسی و ارزشی دارند. توسعه‌ی برنامه ریزی مدرن شهری و اصلاح خانه سازی از نظر احساسی بر مبنای اکراهی غم انگیز در پذیرش تمرکزهای مردم به مثابه یک نیاز، صورت گرفته است. این احساس منفی در مورد تمرکزهای شهری مردم به فروکاستن ذهنی برنامه ریزی یاری رسانده است.
این فرض احساسی که جمعیت متراکم شهری غیرمطلوب است برای شهرها، طراحی، برنامه ریزی، اقتصاد و مردم آن‌ها، خوب نیست. از دید من آنها دارایی‌اند. وظیفه‌ی رو در رو، ارتقای زندگی شهری مردم شهر است؛ بگذارید آرزو کنیم که این ارتقا در تمرکزهای به اندازه‌ی کافی متراکم و متنوعی که به آنها شانس توسعه‌ی زندگی شهری را می‌دهد منزل گزیده باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1- Concentration
2 - Samuel Johnson
3 - John . H. Denton دکتر ساموئل جانسون 1784-1709 یکی از بزرگترین شخصیت‌های ادبی انگلیس است
4 - University of Arizona
5- Ready Access
6 - Density
7 - North Beach-Telegraph Hill
8- Western Addition
9 - Dwelling - Unit Density
10- Russian"s Hills
11 - Nob Hill"s
12 - Upgrading
13 - Brooklyn Heights
14- Roxbury
15- در اینجا چند مثال در مورد ارقام تراکم بر حسب اعداد واحد مسکونی در هر آکر خالص از زمین مسکونی آورده می‌شود. هنگامی ‌که دو رقم آورده می‌شود نمایانگر طیفی هستند که در آنها متوسط یا متوسط‌هایی در آن مکان پایین آمده است. (طریقی که این داده غالباً جدول بندی (tablulate) یا بازنمایی (mapped) شده است). در سان فرانسیسكو. نورت بیچ - تلگراف هیل، 140 - 80 تقریباً مانند راشین هیلز و ناب هیل. اما سطح اشغال ساختمان در زمین مسکونی بیشتر مربوط به نورت بیچ - تلگراف هیل؛ وسترن ادیشن 55-60. در فیلادلفیا: میدان ریتن ‌هاوس 100-80، زاغه‌های شمال فیلادلفیا: حدود 40؛ محلات مسئله دار خانه‌های خطی row) (house) نوعاً 30-45 . در بروکلین: بروکلین ‌هایتز 174-125 در مرکز و 75-124 در غالب نقاط باقیمانده فراتز از آن به 75-45 فرو می‌افتد؛ به عنوان نمونه‌های نواحی در حال فروپاشى یا مسئله دار بروکلین، بدفورد Bed) (ford- استوی وسانت نیمی ‌75-124 و نیم دیگر 74-45 و ردهوک (Red Hook) اغلب 45-74 ؛ برخی نقاط در حال زوال بروکلین کمتر از 15-24. در مانهاتان، بسیاری از گروه مد روز مرکز شهر از گروه مد روز میان شهر ایست ساید 174-125 که گاه به 175-254 می‌رسد و برای بسیاری از بقیه نقاط از جمله اجتماع با ثبات، قدیمی ‌زاغه زدایی شده ایتایایی به 255 سرمی ‌زند در بوستون، نورت‌اند 275؛ راکسبری 40-21 برای بوستون و نیویورک این ارقام از جداول و اندازه گیری‌های کمیسیون برنامه ریزی استخراج شده است؛ برای سن فرانسیسکو و فیلادلفیا نیز بر اساس تخمین اعضای دفتر برنامه ریزی و توسعه‌ی مجدد آورده شده‌اند.
اگرچه همه شهرها در تجزیه و تحلیل موشکافانه تراکم در برنامه ریزی پروژه وسواس به خرج می‌دهند، با کمال تعجب تعداد کمی ‌داده‌ی درست درباره‌ی تراکم غیر پروژه دارند (یک مدیر برنامه ریزی به من گفت دلیلی برای بررسی آنها نمی‌بیند مگر برای روشن کردن آنکه در صورت تخریب شکل جابه جایی چه قدر بزرگ می‌تواند باشد) هیچ شهری را نمی‌شناسم که در مورد گوناگونی موضعی و ساختمان به ساختمان تراکم در ساخت متوسط تراکم در محلات موفق و محبوب مطالعه‌ای انجام داده باشد. هنگامی ‌که از یک مدیر برنامه ریزی درباره گوناگونی ویژه‌ی تراکم در مقیاس خود در یکی از موفق‌ترین مناطق شهر سوال کردم، او نالید که: «نتیجه گیری درباره‌ی مناطق بدین شکل، بسیار دشوار است.» نتیجه گیری در مورد چنین مناطقی به خصوص بسیار سخت یا ناممکن است، زیرا آنها در گروه بندی خود بسیار کم همگانی (generalized) یا یکسان شده‌اند. این ناپایداری و تنوع بسیار اجزای یکی از مهمترین و غفلت شده‌ترین حقایق درباره‌ی متوسط تراکم در مناطق موفق است.
16 - Over Crowded
17 - Oakland
18 - California
19 - Cleveland
20 - Chelsea
21 - Uptown
22- West Side
23 - River Side Drive
24-highdensityandovercrowding l در متن همه کلمات پشت سر هم، مانند یک کلمه آورده شده است. ر.ک. به توضیحات
25 - Sir Raymond Unwin
26- Case
27 - Cross - Purpose
28 - Attachment
29 - Loyalty
30- Residential Discrimination
31 - Uncrowded
32 - Lyncoln
رك . توضیحات
33 - Suburban Location
34 - Semisuburbs
35- آرمان کلاسیک برنامه ریزی گاردن سیتی در این دامنه: دوازده سکونتگاه در هر آکر است.
36 - In - Between Density
37- برخی از تئوری‌های برنامه ریزی که به دنبال تنوع شهری و سرزندگی‌اند. همزمان تراکم‌های مابین را تجویز می‌کنند. برای مثال در نسخه‌ی زمستان 61-1990 روزنامه‌ی لنداسکیپ، لوییس مامفرد می‌‌نویسند: «بزرگترین کارکرد شهر ... اجازه دادن، تشویق کردن و برانگیختن بزرگترین تعداد بالقوه گردهمایی‌ها، رودررویی‌ها و چالش‌ها بین افراد، طبقات و گروه‌هاست چنانکه گویی صحنه ایست که درام زندگی اجتماعی آنجا عملی می‌شود. با بازیگرانی که در نوبت خود تماشاگراند و تماشاگرانی که بازیگرند." با اینهمه او در پاراگراف بعدی، توصیه می‌کند که نواحی شهری تراکمی ‌برابر با 200 تا 500 نفر در هر آکر داشته باشند. و خانه سازی‌ای که پارک‌ها و باغ‌ها را همچون بخشی از کل شهر مجاز شمارد با تراکم‌هایی که بالاتر از صد یا حداکثر 125 نفر در سکونتگاه‌های چهار نفره برای افراد فاقد بچه در هر آکر نباشد. «تراکمی ‌برابر با صد نفر در هر اکر به معنی تراکم واحد سکونتگاهی در دامنه‌ی 25-50 در هر آکر است. شهر نشینی و تراکم‌های «مابینی» مانند این تنها از نظر تئوریک قابل ترکیب‌اند؛ آنها به علت اقتصاد و تولید تنوع شهری ناسازگاراند.
38 - Packing
39 - River Side Drive
40 - High-Density
41- Ground Coverage
42 - Henry whitney
43 - Slice
44 - Second Layer
45 - Interior Buildings
46 - Pseude City
47 - Epidmiology
48 - Central Cities
49-Pilip.M.Hauser
ر.ک توضیحات
50 - Llimping
51- Region
52 - Big - City
53 - Metropolitan
54 - City People
55- Dogma
56 - Automatic Evil

منبع مقاله :
جیکوبز، جین؛ (1392)، مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکایی، ترجمه‌ی دکتر حمیدرضا پارسی، آرزو افلاطونی، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم